جنگ نرم در صدر اسلام

جنگ نرم در صدر اسلام
این وبلاگ در راستای تبیین جنگ نرم در صدر اسلام فعالیت می نماید.

ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید


آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 17
بازدید کل : 5144
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

  

 مبارزه و مقاومت از گذشته های بسیار دور اهمیت ویژه ای داشته است. سیاستمداران‚‌فرماندهان نظامی و متخصصان و مجریان جنگهای روانی‚‌بنا بر بینش و نوع تفکر و ایده های حاکم بر افراد خودی و نیروهای دشمن برای تحریک احساسات آنان برنامه ریزی و اقدام می کنند. این نکته را نباید از نظر دور داشت که موضوع تحریک و تشجیع افراد‚‌تنها به میدانهای نبرد و کارزار اختصاص ندارد‚‌بلکه در عرصه های گوناگون زندگی اجتماعی‚‌اقتصادی‚‌سیاسی و … از جایگاه ویژه ای برخوردار است. تشویق تماشاچیان در میدانهای ورزشی‚‌در منازعات و مبارزات انفرادی و گروهی و امثال آن از این مقوله اند. گروهها و جوامعی که دارای بینشهای الهی و تفکرات مذهبی هستند‚‌بیشتر با استفاده از آیات الهی و سخنان و سیره بزرگان دین و وعده های خداوند به بندگان به تحریک و تشجیع سپاهیان و افرادخود می پردازند. برای نمونه حضرت علی (ع) برای تحریک و تشجیع خود به نبرد با دشمنان و آگاهی دادن به آنان نسبت به جایگاهشان در قیامت می فرماید:‌ “جهاد‚‌دری از درهای بهشت است که خداوند آن را بر روی خواص دوستان خودگشوده است.” در جوامع و گروههایی که مبانی فکری و بینش آنها مادی و دنیوی است‚‌برای تحریک و تشجیع افراد جهت شرکت در جنگ و پایداری کردن‚‌از جذبه های مادی شیطانی و شهوانی بیشتر استفاده می کنند. شراب‚‌زن و وعده های دنیوی از این مقوله اند. مصادیقی از
 
1- تحریک و تشجیع افراد :
 ۱/۱ – در بحبوحه “جنگ بدر”‌پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند فرمودند: “قسم به خدایی که جان محمد به فرمان اوست‚‌هر که امروز در جنگ به رضای خدا پایمردی کند و پشت به دشمن نکند و کشته شود به بهشت رود. ”عمربن حمام” که در حال خوردن خرما بود گفت: به به‚‌برای آن که به بهشت درآیم باید اینان مرا بکشند. سپس خرما را بیانداخت و شمشیر برگرفت و جنگید تا کشته شد و قبل از کشته شدن این شعر را زمزمه می کرد: سوی خداشوید‚‌ که توشه ای جز پرهیزکاری و عمل آخرت و پایمردی در کار جهاد‚‌لازم ندارید و هر توشه ای‚‌به جز پرهیزکاری و نیکی و هدایت در معرض تلف است.” این بیان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنان اثری بر اهالی مدینه گذاشت که برخی برای رفتن به سوی قریش و جنگیدن با آنان از یکدیگر سبقت می گرفتند و یا قرعه کشی می کردند. از آن جمله است‚‌قرعه کشی “سعدبن خیثمه”‌و پدرش‚‌که قرعه به نام سعد درآمد و او در جنگ شهید شد.
 ۱/۲ – قبیله قریش‚‌کاروانی بزرگ شامل هزار شتر همراه با ثروت و سرمایه های زیادی از اهل مکه برای تجارت و داد و ستد به سرپرستی ابوسفیان به شام فرستاده بودند و در انتظار بازگشت کاروان لحظه شماری می کردند. مسلمانان ازسویی در کمین این کاروان نشسته بودند. در نزدیکی “زرقاء” – محلی در شام و در ناحیه “معان” که یکی از شهرهای اردن است. به ابوسفیان خبر رسید که مسلمانان در کمین کاروان هستند. ابوسفیان “ضمضم” را مامور ساخت تا به مکه رفته و قریش را از خطر حتمی حمله مسلمانان آگاه سازد. وی دستور داد تا بینی شتر خود را ببرد و هنگامی که وارد مکه می شود جهاز شتر را هم واژگون کند و جلو و پشت پیراهن خود را هم بدرد و فریاد کشد که :‌“کمک‚‌کمک”. اهالی مکه با شنیدن این خبر مضطرب شدند و برای نجات کاروان و یاری رساندن به ابوسفیان تعداد زیادی از مکه بیرون رفتند “زمعه بن اسود”‌فریاد برآورد که:‌سوگند به لات و عزی که کاری بزرگ تر از این تا کنون برای شما پیش نیامده است‚‌چه محمد (صلی الله علیه و آله) و اهل یثرب به کاروان شما که همه سرمایه تان در آن است طمع بسته اند. بنابراین باید همگی به جنگ ایشان بروید و هیچ کس از شما نباید خودداری کند. و “طعمه بن عدی”‌نیز گفت: “‌ ای گروه قریش به خدا کاری عاجل تر از این برای شما پیش نیامده است که کاروان شما و کالاهای قریش را تصرف کنند و برای خود آن را روا بشمارند.”
۱/۳ – در “غزوه احد‌” قریش برای جلوگیری از فرار جنگجویان خود و تشویق و ترغیب آنان به جنگ‚‌تعدادی از زنان را نیز با خود همراه ساختند. واقدی در این خصوص می نویسد:‌صفوان بن امیه گفت: “زنان را با خود ببرید و من نخستین کسی هستم که این کار را می کنم‚‌چه آنان شایسته ترند برای این که کشتگان بدر را یاد شما آورند و شما را حفظ کنند. موضوع بدر تازه است و ما هم قوم طالب مرگ هستیم.” واقدی در ادامه می نویسد: “قریش به هر منزلی که می رسیدند زنان در حالی که با خود دف و دایره داشتند بیرون آمده و مردان را به جنگ تشویق کرده و کشته شدگان بدر را یاد می کردند… آنان سرمه دان و میل باخود داشتند. هر وقت مردی از جنگ می گریخت‚‌یا سستی می کرد یکی از زنها سرمه دان و میلی به او میداد و می گفت:‌تو زن هستی.”
۱/۴ – در “غزوه حنین” هنگامی که تعداد زیادی از مسلمانان از صحنه نبرد گریزان شدند‚‌ با آن که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با صدایی بلند آنان را می خواند‚‌از کنار ایشان می گذشتند و توجهی نمی کردند. آن حضرت به عموی خود عباس فرمود:‌“فریاد کن ای یاوران‚‌و فریاد کن ای اصحاب سوره بقره‚‌ای اصحاب درخت خار.” انصار با شنیدن این سخن گفتند: “لبیک‚‌ لبیک” و بدون درنگ بازگشتند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:‌“اکنون تنور جنگ گرم شد
 2-ارعاب و ارعاد:
یکی از شیوه های موثر در جنگ روانی‚‌ایجاد رعب و ترس در میان صفوف دشمنان و حامیان آنان است. این حربه در جنگهای صدر اسلام نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. قریش از همان ابتدای هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه‚‌با ارسال پیکها و نامه های تهدیدآمیز به آن حضرت و همچنین به سران قبایل به ارعاب آنان می پرداختند. برای نمونه ابوسفیان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نامه ای نوشت که مضمون آن چنین بود: “ما از شما نیمی از درختان خرمای مدینه را می خواهیم در صورت امتناع‚‌خرابی کاشانه و نابودی شما‚‌مزدتان خواهد بود‚‌قبایل نزار همه خود را برای رساندن به بتی که در خانه خداست‚‌آماده کرده اند.” پیامبر اسلام (صلی علیه و آله) در جواب فرمود: “نوشته اهل شرک و نفاق و کفر رسید و منظور شما را فهمیدم. سوگند به خدا جوابی جز نیزه و تیغه شمشیر برای شما ندارم‚‌وای  برای بر شما از بت پرستی دست بردارید‚‌والا ضربه شمشیر و قتل خرابی خانه و کاشانه نصیبتان خواهد شد.” نخستین نامه ای که سران قریش به روسای قبایل اوس و خزرج نوشتند‚‌چنین بود: “شما این دوست ما را پناه دادید – شما پرجمعیت ترین قبیله در مدینه هستید – به خدا سوگند اگر او را نکشید یا از مدینه بیرون نکنید‚ ما از همه اعراب بر ضد شما یاری می خواهیم و همگان به سوی شما می آییم تا جنگجویان شما را بکشیم و زنهای شما را بر خود حلال کنیم.” اما با ارایه رهنمودهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و مهاجرین‚‌این توطئه ها و تهدیدهای قریش تاثیر چندانی بر انصار نداشت. در جریان غزوه “حمراء الاسد” وقتی مسلمانان با پرچمداری حضرت علی (علیه السلام) و فرماندهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حمراء‌الاسد رسیدند. پیامبر اکرم دستور داد افراد در طول روز هیزم جمع آوری کنند و چون شب فرا رسید‚‌در پانصد نقطه آتش افروخت. آوازه لشکریان اسلام و آتشهایی که برافروخته بودند‚‌ترس و ارعاب شدیدی در دل دشمنان ایجاد کرده بود. مقدسی در این مورد می نویسد: “وقتی قریش به معبد بن ابی معبد از افراد قبیله خزاعه برخوردند‚‌از وی پرسیدند:‌در پشت سرت چه بود؟‌گفت محمد (صلی الله علیه و آله) و یارانش با جمعی که من تا کنون مانند آن را ندیده ام‚‌ بیرون شده اند با خشم بسیار به پیکار شمایان. گفتند:‌ایشان کجایند؟‌گفت:‌ایشان در حمراء‌الاسد هستند و صبح به شما می رسند. این سخن او ابوسفیان را از عزم خویش بازداشت‚‌و بازویش ناتوان شد.” جابربن عبدالله نیز درباره این حادثه چنین نقل می کند: “آوازه اردوها و آتشهایی که شبها می افروختیم در همه جا شایعه شده بود و این خود از وسایلی بود که خداوند با آن دشمن را منکوب کرد و ترسانید.” این شیوه باعث ارعاب دشمن گردید و قریش هنگامی که از موضوع با خبر شدند‚‌از تصمیم خود مبنی بر هجوم به مدینه و یک سره کردن کار منصرف گشته و به سرعت راه مکه را در پیش گرفتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)‌نیز پس از چند روز وقتی که از بازگشتن قریش به مکه اطمینان حاصل کرد به مدینه برگشت. شش ماه پس از جنگ “بنی قریظه” در جمادی الاول سال ششم هجری‚ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همراه دویست تن از یاران با بنی لحیان آهنگ جنگ کردند. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) با استفاده از غافلگیری چنان رعب و وحشتی در دل دشمن انداخته بود که آنان به سرعت گریخته و به کوه پناه بردند. یعقوبی در این باره می نویسد: “وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به منطقه عسفان رسید‚‌آنها گریخته بودند‚‌لذا فرمود:‌حرکت و ورود من به عسفان به اطلاع قریش رسیده است و آنها می ترسند که به سراغ آنها برویم.” پیامبر اسلام برای اطمینان بیشتر‚‌ابوبکر را با ده سوار به سوی دشمن فرستاد تا در دل قریش ترس و رعب ایجاد کند. “جان کالینز” از غافلگیری به عنوان یکی از اصول اساسی جنگ یاد کرده و تاکید می کند که : ”در غافلگیری چنانچه ترکیب های مختلفی از پنهان کاری‚‌سرعت‚‌فریب‚‌منحصر به فرد بودن و جسارت تقویت گردد‚‌می تواند قدرت را قاطعانه جابه جا کند و راه دستیابی به پیروزی را با تلاشی بسیار کمتر از حد تصور همراه نماید… با این همه باید دانست که غافلگیری به تنهایی عامل موفقیت نیست‚‌لیکن به میزان زیادی شانس موفقیت را افزایش می دهد.” هنگام غزوه “حدیبیه” وقتی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عثمان را برای مذاکره نزد قریش گسیل داشتند‚‌آنان وی را نزد خود نگه داشتند و شایعه کشته شدن او را در میان مسلمانان پخش کردند. انتشار این شایعه‚‌ترس عجیبی در دل مسلمانان ایجاد کرد و اثرات نامطلوبی بر   روحیه آنان گذاشت. به همین دلیل‚‌قرار شد که سپاهیان اسلام با پیامبر (صلی الله علیه و آله) تجدید بیعت کنند و این تجدید بیعت در آن شرایط سخت روحی که اکثر افراد مرعوب دشمن شده بودند‚‌می توانست تسکین و دلگرمی برای آنان باشد. “جابربن عبدالله” درباره این بیعت که به بیعت رضوان معروف گردید چنین گفت: “رسول خدا بر مرگ از ما بیعت نگرفت‚‌بلکه از ما بیعت گرفت بر آن که فرار نکنیم.” در جریان غزوه “حنین” با وجود این که تعداد سپاه مسلمانان دوازده هزار نفر بود‚‌اما در نخستین هجوم کفار‚ تعداد بسیار زیادی از مسلمانان گریختند. آنان که به کثرت افراد خود مسرور بوده و به خود می بالیدند و غرور آنان را فرا گرفته بود‚‌شکست در ذهن آنان معنایی نمی یافت. اما با حمله ناگهانی هوازن و ثقیف‚‌تعداد زیادی از مسلمانان آن چنان عرصه را بر خود تنگ و خطرناک دیدند که پا به فرار گذاشتند. قرآن کریم در این مورد می فرماید: “خدا‌شما مسلمانان را در مواقعی ‚ بسیار – سخت و دشوار – یاری کرد و نیز در جنگ حنین فریفته و مغرور بسیاری لشگر اسلام شدید و آن لشگر بسیار اصلا به کار شما نیامد و زمین بدان فراخی بر شما تنگ شد‚‌دشمن بر شما چیره و قوی پنجه گردید تا آن که همه رو به فرار نهادید. آنگاه خدای قادر مطلق‚‌وقار و سکینه خود را – یعنی شکوه و جلال ربانی را – بر رسول خود و بر مومنان نازل فرمود و لشگرهایی از فرشتگان که شما نمی دیدید به مددتان فرستاد و کافران را پس از آن که غالب و قاهر بودند به عذاب و ذلت افکند. و این است کیفر کافران.” همان طور که در آیه شریفه تاکید شده است خداوند قادر مطلق‚‌درست هنگامی که دشمنان اسلام احساس می کردند بر مسلمانان پیروز شده اند‚‌در دل آنان چنان رعب و وحشتی انداخت که با ذلت و خواری به شکست تن دادند.
3-قدرت نمایی و تظاهر به قوی بودن:
از دیدگاه روانشناسی‚‌تظاهر به قدرت و پنهان کردن و یا کوچک نمایی نقاط‚‌ضعف نیروهای خودی می تواند در بازدارندگی دشمن موثر واقع شود. بر همین اساس‚‌دست اندرکاران جنگهای روانی‚ در مواقع لزوم از این شیوه بهره برداری می کنند. آیه شریفه:‌“ و اعدوا لهم ما ستطعتم من قوه” ( و شما ای مومنان‌‚در مقام مبارزه با آنها خود را مهیا کنید) چراغ هدایت خوبی برای افزایش توان و قدرت در مقابل دشمنان و تظاهر به قوی بودن است. یکی از نمونه های معروف تظاهر سپاه اسلام به قدرت در جنگهای صدر اسلام‚‌هنگام فتح مکه بود که مسلمانان با روشن کردن آتش در اطراف مکه در دل دشمن ترس و اضطراب شدیدی به وجود آوردند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از آنکه به طور ناگهانی شهر مکه را محاصره نمود‚‌برای نمایش قدرت سپاهیان اسلام و ارعاب و زمین گیر کردن دشمن – قریش – اقدامبه مانور نظامی و قدرت نمایی کرد. آن حضرت برای درهم شکستن روحیه دشمن‚‌دستور داد شبانگاه دور تا دور مکه آتش برافرزوند. آتش همچون حلقه ای شهر را احاطه کرده بود و مردم مکه یکباره خود را در محاصره کامل دیدند. روحیه مردم به شدت ضعیف شده بود تا آنجا که ابوسفیان و حکیم بن حزام برای تسلیم شدن و در امان ماندن خود را به عباس بن عبدالمطلب رسانیده و از او تقاضا کردند که از پیامبر – صلی الله علیه و آله – بخواهد که ایشان را امان دهد. مقدسی درباره این اقدام پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – می نویسد: “چون پیامبر – صلی الله علیه و آله – به حرالظهران رسید دستور داد تا هر مردی دو آتش بزرگ برافروزد و عباس بن عبدالمطلب بر استر پیامبر بیرون رفت و در جستجوی کسی که او را نزد قریش بفرستد و ایشان را آگاه کند. قریش از آن جا که از ماجرا آگاه نبودند هراسان شدند. ابوسفیان بن حرب و بدیل بن ورقاء بیرون آمدند و جستجو کردند و چون لشگرها و آتش ها را دیدند هراسان شدند.” تظاهر به قوی بودن و قدرت نمایی در برابر دشمنان باید به گونه ای طراحی و اجرا شود که دشمن نیز به آن اعتراف کند. زیرا اعتراف و پذیرش دشمن نقش بسیار مهمی در تضعیف روحیه آنان دارد. برای نمونه اعتراف خبرچینان سپاه دشمن در غزوه بدر نسبت به قدرت و توان و جدیت سپاه اسلام خوف و اضطراب عجیبی در دل دشمن انداخته بود. وقتی که قریش “عمربن وهب جمحی” را برای کسب خبر به آگاهی از وضعیت سپاهیان اسلام فرستادند‚‌پس از بازگشت چنین گفت: “مسلمانان حدود سیصد نفرند و همراه آنان هفتاد شتر و دو اسب است. ای گروه قریش‚‌شتران‚‌مرگ را با خود حمل می کنند و شتران آب کش یثرب‚ مرگ سخت را همراه خود می کشند. اینان قومی هستند که هیچ پناهگاه و مدافعی جز شمشیر خود ندارند. نمی بینید که سکوت کرده و صحبتی نمی دارند و زبانهای خود را همچون زبان افعی برون می آورند. به خدا نمی بینم که هیچ یک از ایشان کشته شود‚‌مگر آن که مردی از ما را بکشند و اگر آنان از شما فقط به اندازه خودشان هم بکشند پس از آن خبری از زندگی نخواهد بود. بنابراین درست رایزنی کنید و بیاندیشید.” چون عمربن وهب به آنان چنین گفت “ابواسامه جشمی”‌را که اسب سوار بود فرستادند او هم گرد پیامبر و یارانش گشتی زد و پیش قریش بازگشت‚‌گفتند:‌چه دیدی؟‌گفت: “به خدا‚‌نه مردمی چابک هستند و نه شمار چندانی دارند و نه ساز و برگ و اسلحه ای‚‌اما به خدا سوگند‚‌من ایشان را گروهی دیدم که به هیج وجه نمی خواهند به خانه خود برگردند. گروهی هستند طالب مرگ. هیچ پناهگاه و اتکایی جز شمشیر خود ندارند. کبود چشمانی هستند که گویی در زیر سپرها هم چون سنگ اند. می ترسم که کمین یا نیروی امدادی داشته باشند. این بود که دوباره بالا و پایین دره را بررسی کردو برگشت و گفت:‌نه کمین دارند و نه نیروی کمکی در عین حال بیاندیشید و رایزنی کنید.”
 
 ۴-شایعه پراکنی:
مفهوم شایعه از دیرباز تا کنون در میان فرهنگ های گوناگون وجود داشته و همواره به عنوان یکی از حربه های مهم جنگ روانی در میدانهای متعدد مطرح بوده است. بی جهت نیست که فرماندهان و دست اندرکاران جنگها به نیروهای خود توصیه و تاکید می کنند هر خبری را که می شنوند باور نکنند. مگر آن که از طریق کانالهای تایید شده مطرح گردیده باشد. یکی از نمونه های بارز تاثیر انتشار شایعه در صدر اسلام را می توان در جنگ احد یافت. انتشار شایعه کشته شدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در بین سربازان اسلام توسط قریش‚‌شدیدترین ضربه را بر پیکره سپاه اسلام وارد آورد. به گونه ای که ثبات‚‌پیوند و تجمع مسلمانان بر گرد رسول گرامی اسلام را از بین برد. وجود مبارک آن حضرت برای مسلمانان همه چیز بود و همه شوکت و عظمت آنان قائم به حضور ایشان بود. بنابراین‚‌با پخش شایعه‚‌روحیه مسلمانان چنان درهم شکست که همه چیز را تمام شده تلقی کرده و دیوانه وار به هر سوی می گریختند و رو به هزیمت می رفتند. واقدی به نقل از نسطاس – خدمتگذار صفوان بن امیه – در این باره می نویسد: “… و چنان شمشیر بر ایشان نهادند که کشتاری سخت کردند. مسلمانان از هر سوی رو به گریز نهادند و پراکنده شدند و آن چه برداشته بودند رها کرده و از لشگرگاه بیرون رفتند.” واقدی درباره تاثیر پخش شایعه کشته شدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می نویسد: “چون شیطان به قصد خوار و اندوهگین کردن مسلمانان بانگ برداشت که محمد کشته شد‚‌آنان از هر سوی رو به گریز نهادند. مردم از کنار پیامبر می گذشتند و به آن حضرت توجهی نمی کردند. پیامبر آنها را فرا می خواند‚ اما آنها بدون اعتنا تا منطقه مهراس گریختند.” یکسال بعد از جنگ احد‚ بر اساس قراری که ابوسفیان با مسلمانان گذاشته بود. باید برای مقابله با آنان در محل بدر حاضر می شد‚‌اما ابوسفیان و مردم مکه از سویی به دلیل خشکسالی مایل به شرکت در جنگ نبودند و از سوی دیگر به دلیل آن که توسط “نعیم بن مسعود اشجعی” به ابوسفیان خبر داده شده بود که مدینه مانند انار که انباشته از دانه است‚‌انباشته از سپاه است‚‌اهالی مکه تمایلی برای حرکت به سوی وعده گاه جنگ نداشتند. شرکت نکردن در جنگی که ابوسفیان قرار آن را مشخص کرده بود‚‌موجب ضعف و زبونی قریش می گشت. به همین دلیل‚‌ابوسفیان در این فکر بود که موجباتی را فراهم کند تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و سپاهیانش از مدینه حرکت نکنند. به همین منظور ابوسفیان به هرکس که نزد او می آمد و آهنگ مدینه را داشت می گفت ما تصمیم داریم با سپاهی گران به جنگ محمد (صلی الله علیه و آله) برویم آنان وقتی به مدینه می رسیدند می گفتند:‌ما وقتی ابوسفیان را ترک کردیم مشغول جمع آوری سپاه بود و میان همپیمانان عرب خود به راه افتاده بود که ایشان را به جنگ شما بیاورد. مسلمانان این خبر را خوش نمی داشتند و این خبرها موجب وحشت و ترس گروهی از آنان می شد. از جمله افرادی که به این منظور راهی مدینه شدند‚‌نعیم بن مسعود اشجعی بود که در مقابل بیست شتر که ابوسفیان به او جایزه داده بود‚‌حاضر شد مسلمانان را از حرکت به سوی بدرالموعد منصرف سازد. چون وی وارد مدینه شد گفتند:‌از ابوسفیان چه خبر داری؟ گفت:‌من در حالی او را ترک کردم که سپاهی گران فراهم آورده بود اعراب را جمع کرده بود او با چنان نیرویی می آمد که شما را یارای مقابله با او نخواهد بود. خیال می کنم شما باید همین جا بمانید و از خانه های خود بیرون نروید. نعیم با گفتن این مطالب بسیاری از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ترساند و لااقل کاری کرد که خروج از مدینه را خوش نمی داشتند. منافقان و یهودیان مدینه هم با سرور و شایعه پراکنی برای ارعاب مسلمانان به این جوسازی دامن می زدند. به گونه ای که ترس و سستی بسیاری از اهالی مدینه را فراگرفته بود. یکی دیگر از آشکارترین نمونه های تاریخی تاثیر شایعه‚‌ماجرای مردم کوفه و چگونگی رفتار آنان با فرستاده حضرت امام حسین (علیه السلام)‌ یعنی “مسلم بن عقیل” است. ابن زیاد‚‌به محض ورود به شهر با اطلاع از جو روانی حاکم بر کوفه و شناخت دقیق نسبت به ذهنیات مردم‚‌اقدامات زیرکانه و چند جانبه ای را شروع و پس از مدت کوتاهی آثار مثبت آن را مشاهده کردو او به موازات مذاکره‚‌تهدید و تطمیع متنفذان و شخصیتها و اعیان شهر‚‌شایعه حرکت سپاه عظیم شام به سوی کوفه را بر سر زبانها انداخت. این اقدام و در کنار آن خارج شدن عناصر سست عنصر و دنیاطلب که یکی پس از دیگری از صف یاران مسلمبن عقیل جدا می شدند و تعدادی اقدامات دیگر‚‌در مدت زمان کمی شرایط و جو حاکم بر شهر کوفه را کاملا دگرگون ساخت و ابن زیاد لشگری از همان مردم برای مقابله با حضرت امام حسین (علیه السلام) فراهم آورد.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ 11 اسفند 1390برچسب:, توسط
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :